زمستان سرخ
❄️🩸Red Winter – زمستانی که از خون ساخته شددر جهانِ شمال، زمستان فصلِ مرگ نبود — فصلِ تولد بود.هر صد سال، برف از آسمان نمیبارید؛ از درون خاک برمیخاست. و همراهش، ارواحِ کشتهشدگانِ گذشته، در پیکرهایی از یخ و خاطره بازمیگشتند تا یک نبرد ناتمام را ادامه دهند.
در مرکز این چرخه، جنگجویی بود به نام سورِن — مردی که هزار سال پیش، در نخستین زمستان سرخ، خودش را کُشت تا مانع طلسم جاودانگی شود.اما هر بار که زمستان برمیگشت، او هم بازمیگشت؛ با حافظهای تکهتکه و شمشیری که نامش را فراموش کرده بود.روبهرویش، هر بار دشمنی تازه از درون مه بیرون میآمد. اما این بار، وقتی شمشیرش در قلب دشمن فرو رفت، فهمید چهرهی مقابلش خودش است — نسخهای قدیمیتر، پوسیدهتر، اما زندهتر از خودش.زمین از خونِ هر دو تغذیه کرد، و درختان سفید با برگهای سرخِ تازه جوانه زدند.در آن لحظه، سورن فهمید:زمستان دشمن نبود — خودش بود.و هر قطره خونش که برف را رنگ میکرد، بهانهای بود برای تکرار چرخهای بیپایان از مرگ و بازگشت.از آن پس مردم شمال گفتند:«وقتی برف سرخ شود، یعنی یکی از سایهها با خودش جنگیده است.»
در طبیعت و دنیا به نظرم ترکیب هایی هستن که یجوری خاص و جالبن.مثل باران و آتش ، بوسه و خنجر و ...برف و خون هم به نظرم یکی از این ترکیب های جالب بود که ی تضاد خاصی داره پس گفتم ی همچین تصویرسازی میتونه جالب باشه .در بین رفرنس دیدن هام به تصویر های برفی برخوردم و خیلی یهویی ایده ی جنگ دو جنگجو اساطیری باستانی در جنگل برفی به ذهنم رسید که خیلی به نظرم جالب بود .بعدم مثل کار قبلی کارهارو دادم به چت جی بی تی و بعد از یکم کلنجار باهاش براش داستانی که بالا خواندید رو نوشت که به نظرم قشنگ بود.امیدوارم خوشتون بیاد.
ایجاد شده در ۱۴۰۴/۷/۱۷ - ۱۲:۳۴